
Friend ends with end pt1

سلامممم. پارت اول
Friend ends with end
چیز نرمی که توی بغلم بود رو سفت چسبیده بودم، انگار که ازم میدزدیدنش. آروم چشمام رو باز کردم و با دیدن متکایی که توی بغلم بود به خودم لعنت فرستادم :" آخه جای متکا توی بغل آدمه یا زیر سرش؟" درحالی که سر متکا غرغر میکردم از جام پاشدم و روتین روزمره م رو انجام دادم. کارم رو که تموم کردم یونیفرمم رو پوشیدم، کیفم رو برداشتم و راهی مدرسه شدم.
درحالی که منتظر بودم چراغ سبز بشه، نگاه کردم ببینم چیزی جا نذاشته باشم و خوشبختانه همه چی رو همراهم داشتم. برای بار دوم به چراغ نگاه کردم که بلافاصله تغییر رنگ داد و منم تا اونطرف خیابون دویدم. میتونستم دبیرستان رو چند متر اونور تر ببینم پس دویدم تا دیر نرسم - هرچند هیچوقت دیر نمیکردم.
توی کلاس
کیفم رو به میز آویزون کردم و کتابام رو روی میز گذاشتم. دو دقیقه دیگه معلم میومد و من سه دقیقه شانس اوردم! معلم وارد کلاس شد و مبصر برپا گفت. وایسا ببینم! هنوز که یه دقیقه مونده تا کلاس شروع بشه!
معلم :" یونگی!"
+" ب... بله؟"
معلم :" برو دفتر مدیر."
وای نه، بدبخت شدم! چه دسته گلی به آب دادم من آخه؟ صدای پوزخند مکس رو از پشت سرم شنیدم. بی توجه بهش از کلاس خارج شدم و سمت دفتر مدیر راه افتادم. معلوم نیست چیکار کردم که زنگ اول و وسط درس انگلیسی صدام کردن! به دفتر که رسیدم در زدم و وارد شدم :" کارم داشتید؟"
مدیر :" اوه، آره بیا تو. اینا دانش آموزای جدیدن اگه میشه دو هفته راهنماشون باش!"
+" بین این همه آدم چرا من؟"
مدیر :" حرف نباشه!"
پوفی کردم و پشت سر دانش آموزای جدید راه افتادم :" خب... تو کدوم کلاسید؟"
؟؟؟ :" یچیزی راجب 3ps گفت."
+" آها اوکی..."
؟؟؟ :" اسمت چیه؟"
+" شوگا، ولی یونگی صدام کنید."
؟؟؟ :" منم جیمینم. اینا هم نامجون، کوکی، ته، جین و هوبی هستن."
جین :" البته کوکی و ته و هوبی رو کوتاه میگیم در اصل جونگ کوک، تهیونگ و جی_هوپ هستن."
+" آممم... باشه."
هوبی :" خب حالا تو توی کدوم کلاسی؟"
همینجوری که داشتیم راه میرفتیم و حرف میزدیم این سوالو پرسید :" 2ps"
نامجون :" این حروف فرقی ایجاد میکنه؟"
+" راستش آره. ما اینجا سه مدل کلاس داریم ps, ts, fj. توی گروه fj، تمرکز روی ورزشه. یعنی بیشتر از هرچیزی ورزش میکنن. توی ts کامپیتور و الکترونیک و توی ps همه چیز."
نامجون :" که اینطور."
سرم رو تکون دادم و توی راهرویی که کلاس سال سومی ها توی بود شدم :" اینجا کلاس سال سومی هاست."
کوکی :" اوه! این یعنی ما هیونگ1 تو هستیم!"
سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم و گفتم :" اینجا هم ps. کارم داشتید این راهرو بقلیه برای سال دومی هاست. ps!"
ته هیونگ :" اوکی!"
خداحافظی کردم و رفتم. به نظر... شاید... بتونم باهاشون دوست بشم...